جواب معرکه
*مقدمه*
پاییز میرسد، تا مرا مبتلا کند.
با رنگ های تازه مرا اشنا کند.
*بخش میانی*
برگ های زرد و نارنجی رنگ خیابان های شهر را پوشانده اند و صدای خش خش آن ها گوش ها را نوازش می دهد . نسیم سرد پاییزی ، ما را به سمت خانه هل می دهد ، در حالی که خورشید باید برود و خیلی زود جای خود را به ماه و نور آن می دهد . پاییز برگشته است و انقلابی به در طبیعت به راه انداخته است . من همچنان قدم میزنم و در مورد اینده ی نامعلومم که خود قرار است آن را بسازم تفکر میکنم اینده ی من بستگی به تصمیم اکنون من دارد و من حیران شده به گربه های کنار پارک نگاه میکنم و انهارا نوازش میکنم و قدم برمیدارم طبیعت بسیار زیباست و من عاشق حیوانات هستم من تصمیم خود را گرفته بودم من دوس نداشتم حیوانات اسیب ببینن من ازین به بعد یک هدف دارم ان هم مراقبت از حیوانات به هر نحوه ای سخت یا اسان
*بخش پایانی*
ان لحظه به یاد ماندنی برای من بود و هنوز هم میتوانم بوی نم خاک را به یاد بیاورم بوی بهشت میداد و من دوس میداشتم تا ابد در آن لحظه بمانم
در صورت تمایل معرکه بدهید